معنی تاخت اسب

حل جدول

فرهنگ عمید

تاخت

تاختن
دویدن یا با سرعت رفتن،
حمله،
* تاخت آوردن: (مصدر لازم) حمله کردن،
* تاخت زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر،
* تاخت کردن: (مصدر لازم)
تاختن، اسب دواندن،
(مصدر متعددی) [قدیمی] غارت کردن،
* تاخت‌وتاز:
اسب دوانیدن، اسب تاختن،
حمله، هجوم،

فرهنگ معین

تاخت

دویدن اسب، دو، دویدن، حمله کردن، هجوم آوردن، و تالان تاخت و تاز و غارت. [خوانش: (اِ.)]


تاخت کردن

دویدن، تازیدن، دواندن اسب. [خوانش: (کَ دَ) (مص ل.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

تاخت

نوعی از رفتن اسب، به تاخت رفتن، دو و دویدن، حمله و هجوم


تاخت کردن

(مصدر) بشتاب دوانیدن اسب را تاختن.

لغت نامه دهخدا

تاخت

تاخت. (مص مرخم، اِمص) در پهلوی نیز تاخت بمعنی دو، حمله، هجوم. (برهان قاطع چ معین). نوعی از رفتن اسب، نوعی از دویدن اسب، قسمی راندن اسب، قسمی رفتن بشتاب اسب بطی تر از چهارنعل، قسمی از رفتار اسب نرم تر از چهارنعل، دو، تک: بتاخت رفتن، تاخت کردن، تاخت بردن، تاخت آوردن، تاخت زدن. بتاخت آمدن یا رفتن بمعنی با کمال سرعت با اسب یا پیاده... || مؤلف آنندراج آرد: تاخت و تاختن دویدن بر سر کسی بقصد جنگ یا غارت، و با لفظ بردن و کردن مستعمل است: بندگی نمایند و بندگان خداوند از این تاخت ها و جنگها برآسایند. (تاریخ بیهقی). نواحی ختلان شوریده گشته بود از آمدن کمیخان بتاخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410). رسیدن سلطان شهاب الدوله مسعودبن یمین الدوله... بشهر هری و مقام کردن آنجا تا آنگاه که بتاخت ترکمانان رفت... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 595). رکن الدوله حسن را بسیاری کارها و حربها بوده ست با وشمگیر و لشکر گیلان و دیلم و تاخت ها از اصفهان به ری. (مجمل التواریخ ص 391از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). تاخت و پاخت، تاخت وتاراج، تاخت و تاز، از اتباعند. رجوع به تاخت آوردن و تاختن و تازیدن شود.


تاخت کردن

تاخت کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) بشتاب دوانیدن اسب را.


تاخت آوردن

تاخت آوردن. [وَ دَ] (مص مرکب) حمله کردن. هجوم کردن: ثُنیان، موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید. (منتهی الارب). || مؤاخذه و عتاب سخت کردن، چنانکه تاخت آوردن به کسی بمعنی سخت اعتراض کردن و ایراد کردن به اوست. رجوع به تاخت و تاختن شود.


تاخت زدن

تاخت زدن. [زَ دَ] (مص مرکب) مبادله کردن جنسی با جنسی. عوض کردن و تبدیل کردن. بدل کردن. عوض کردن چیزی را با چیزی، و بیشتر در کتاب متداول است.کتابی را با کتابی معاوضه کردن. مبادله کردن کتابها: یک جلد قاموس را با جوهری تاخت زدن و سرانه اش را گرفتن.

مترادف و متضاد زبان فارسی

تاخت

تک، تهاجم، حمله، مسابقه، هجوم، یورش،
(متضاد) پاتک، ضدحمله، خیز، دویدن، دو، مبادله، معاوضه، تعویض،
(متضاد) معامله

فارسی به عربی

تاخت رفتن (اسب وغیره)

قفز


تاخت

رکض، قفز، هجوم

گویش مازندرانی

تاخت هادان

تازاندن – راندن پرشتاب اسب

معادل ابجد

تاخت اسب

1464

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری